پیرزن جوانی که خواهرِ من بود
نوشتهی صمد طاهری
«پیرزن جوانی که خواهرِ من بود»؛ جدیدترین اثر صمد طاهری باز هم مخاطب را با جامعهی امروز مواجه میکند و اینبار برای تهنشین کردن این شرایط، از طنزی ظریف و جذاب استفاده میکند.
«پیرزن جوانی که خواهرِ من بود»؛ دوباره صمد طاهری و روایتی نفسگیر:
صمد طاهری در «پیرزن جوانی که خواهرم بود» دوباره به مقولهی «زوال معصومیت» پرداخته است. همان مقولهای که در اثر تحسینشدهاش «برگ هیچ درختی» هم محوریت داشت و در داستانهای کوتاهش هم گاه به آن پرداخته است. در اثر تازهی صمد طاهری آبادان و مردمانش و موقعیت چندفرهنگیاش نقشی اساسی ایفا میکند. همچنین نمایان ساختن روند یکسانسازی آدمها و حذف آنها که در چهارچوبها نمیگنجند از زیرلایههای اثر طاهری است. اثری پر از لحظات ناب طنزآمیز و سرخوشانه که راویاش اگر چه با اطرافیان صادق نیست، با خودش و مخاطبش بسیار صادق است و حرکتش از دستهی قربانیان به دستهی قربانیکنندگان را بهخوبی در اثر بازنمایی میکند.
صمد طاهری نویسندهی شناختهشدهی آبادانی که آثار او همواره مورد توجه مخاطبان جدی ادبیات و منتقدان و جوایز ادبی بوده است و با مجموعه داستان «زخم شیر» برندهی بسیاری از جوایز ادبی شده است، در اثر تازهاش مخاطب را میخنداند و خشمگین میکند و عاطفهاش را برمیانگیزد. او راوی آدمهایی است که همواره در نوجوانیشان گیر کردهاند.
دربارهی نویسنده:
صمد طاهری متولد ۱۳۳۶ در آبادان است و اوایل انقلاب به دانشکده هنرهای دراماتیک تهران رفت. او در آبادان داستانهایش را در مطبوعات و مجلات منتشر میکرد و در شعر نیز دستی دارد. مجموعه شعر «قلبهای کوچک شهر بزرگ» را سال ۱۳۷۲به همراه اکبر گودرزی و یحیی هاشمی منتشر کرد.
برشهای از «پیرزن جوانی که خواهرِ من بود»:
- آقای رحمانی شکلِ کفِ پا را روی تخته کشید و دربارهی هر سه قسمتش توضیح داد؛ پاشنه، قوسِ کف، سَر پَنجه. گفت: «رشتههای عصبیِ پاشنهی پا به عصبِ بینایی هم وصله. سَر پَنجه هم حساسه. ولی بهترین جا برای زدنِ ضربه، قوسِ کفِ پاس.» خندهای نخودی کرد و رو به من گفت: «درسته کاظمی؟ امروز هم که مشق ننوشتهی طبق معمول. عیبی نداره ولی در عوض درسِ امروز رو طوری عملی یاد میگیری که تا آخرِ عمر یادت میمونه. جمشیدی، آمادهش کن.»
- آرش هم دبیرستانی بود و داشت بُکش میخواند تا برود دانشگاه و مهندس بشود. همهی فامیل میگفتند کسی که قرار است مهندس بشود، وظیفهاش فقط درس خواندن است و نباید دست به سیاه و سفید بزند. او هم دست به سیاه نمیزد، امّا به سفید چرا. خودم یکبار مچش را گرفته بودم. پروین همسایهی دیوار به دیوارمان بود و دو سال توی کلاس هشتم مانده بود، دو سال هم کلاس نهم. چشم زاغی بود و مثلِ ماست سفید.
از دیگر آثار صمد طاهری که در نشر نیماژ منتشر شده است میتوان به رمان «برگ هیچ درختی» و مجموعهداستانهای «زخم شیر»، «شکار شبانه» و «سنگ و سپر» اشاره کرد. داستان کوتاه «شکار شبانه» این نویسنده هم در کتاب «دریچهی جنوبی» منتشر شده است و کوروش اسدی و غلامرضا رضایی روی این اثر نقد نوشتهاند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.