رمان «ردپای فرشته» با نگاهی به زندگی در کشور فرانسه پس از پایان جنگ جهانی دوم به فارسی ترجمه و منتشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، انتشارات نیماژ رمان «ردپای فرشته» اثر نانسی هوستون را با ترجمه فریبا مجیدی روانه بازار کتاب کرد. هوستون نویسنده کانادایی است که به دو زبان فرانسه و انگلیسی رمان مینویسد و از سال ۱۹۷۰ ساکن فرانسه است
در این رمان که داستانش از ماه می ۱۹۷۵ در پاریس آغاز میشود و به گفته نویسنده با الهام گرفتن نویسنده از موسیقی تالیف شده است و البته همین حس برانگیزی برای خالق آن جوایز ادبی متعددی از جمله لیور انتر، فمینا و گنکور را به ارمغان آورده است. این رمان داستان تلخ عاشقانه دختری آلمانی، یهودی مجارستانی در پاریس را روایت میکند که پس از پایان جنگ جهانی دوم رخ میدهد و بهانهای است تا نویسنده به کمک آن به تحلیل خاطرات، امیدها و جنایتهای بشری در قرن بیستم بپردازد
نویسنده درباره این رمان پیش از این عنوان داشته است: من نویسندهای فرانسوی شده بودم. از من میپرسیدند منظورت از فلان چیز چیست؟ و در اینجا بود که دیدم باقیماندههای تاثیرات بکت در من، خود را نشان دادهاند. زیرا بکت از زمانی که به بان فرانسه نوشت؛ دیگر به شخصیت داستانش، خصوصیت ویژه و شخصی نداد. آنها ملیت، کار، پایگاه اجتماعی خاص، خصوصیات ویژه و شخصی ندارند، هیچ رابطهای و ارتباطی با دنیا ندارند، تنها صدا هستند. صداهایی درونی با نامهایی عجیب و غریب. بدین ترتیب همه کس میتوانند بفهمد، زیرا این صداهایی درونی و فوقالعادهاند …رمان ردپای فرشته این وسال را مطرح میکند: خود را در چه شخصیتی باز مییابید؟ آیا اگر فرانسوی هستید، خود را با آن فرانسوی که در کتاب است شبیه میدانید و به او احساس نزدیکی میکنید یا اینکه آیا یک آلمانی قادر است خود را به درد یک الجزایری نزدیک بداند و در درد او خود را بیابد و یا یک یهودی میتواند درد یک آلمانی را بفهمد؟
:این رمان اینگونه آغاز میشود
زوفی آنجا بود. او را میدیدم. چهره سفید یا دقیقتر بگویم: رنگ پریده. در راهروی تاریک طبقه دوم خانهای زیبا و قدیمی در خیابان سن، مقابل دری ایستاده بود و میخواست در بزند. به در ضربه نواخت. سرگردانی خاصی در رفتارش مشهود بود. تازه چند روزی میشد که به پاریس آمده بود؛ به پاریسی لرزان پشت شیشه پنجرههای کثیف و چرک آلود. پاریسی غریب و بیگانه، خاکستری، سربی، بارانی، در ایستگاه شمالی. در دوسلدورف سوار قطار شده بود. دختری بیست ساله بود. طرز لباس پوشیدنش نه خوب بود نه بد. دامن خاکستری ژیندار، بلوز سفید، جورابهای سفید. کیف چرمی مشکی و کفشهای ست آن. سر و وضعش بسیار ساده و معمولی بود. اما با دقت در او، احساس میکردی زوفی دختر معمولیای نبود بلکه عجیب به نظر میآمد. در نگاه اول علت چنین احساسی را نمیفهمیدید اما بعد در مییافتید؛ هیچگونه شور و شوقی در زوفی نبود. این رمان را نشر نیماژ در ۲۷۹ صفحه و با قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر کرده است
منبع: خبرگزاری مهر
«ردپای فرشته» در ایران/ عاشقانهای در پاریس پس از جنگ
01
مرداد