۹,۰۰۰ تومان
در انبار موجود نمی باشد
به تو مجبورم، درک نمیکنی
نامت را هم چون میخی در سر نگه میدارم
چشمانت رفته رفته بزرگتر میشوند
به تو مجبورم، درک نمیکنی
درونم را با تو گرم میکنم
درختان آمادهی پاییز میشوند
این شهر، آن استانبول سابق است؟
ابرها در تاریکی پارهپاره میشوند
چراغهای گذر، ناگهان روشن میشوند
پیادهروها بارانیست
من به تو مجبورم و تو نیستی…
#چه سود از آزادی در نهایی
#آتیلا ایلهان
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.