شابک | 9786003677197 |
موضوع اصلی | ادبیات |
موضوع فرعی | مجموعه داستان ایرانی |
نویسنده | پژند سلیمانی |
سال انتشار | 1400 |
نوبت چاپ | 1 |
زبان کتاب | فارسی |
قطع کتاب | رقعی |
جلد کتاب | شومیز |
تعداد صفحه | 140 |
۱۴۰,۰۰۰ تومان
دسته: جدیدترین ها, پیشنهاد ما برای شما, داستان, داستان ایرانی
برچسب: 1400, پژند سلیمانی, چاپ اول, کتاب بوف, نشر نیماژ
0
نفر در حال مشاهده این محصول هستند!
ارسال رایگان
بالای 1 میلیون
ضمانت اصلات
محصولات اورجینال
پشتیانی 24/7
مشاوره خرید محصول
تحویل فوری
سریع ترین زمان
ناشناس
نوشتهی پژند سلیمانی
پژند سلیمانی در شانزده داستان مجموعهی «ناشناس» تلاش کرده نهتنها در مضمون بلکه در فرم هم تنوع زیادی بکار بگیرد به گونهای که میشود دربارهی فرم و مضمون هر داستان جداگانه صحبت کرد.
آنچه در «ناشناس» انتظار شما را میکشد:
«ناشناس»، «قرمز آتشی»، «فرشتهها خوب میشنوند و بعضیهایشان خوب میبینند»، «گُمنام»، «سر هیچوپوچ»، «سانتافه»، «درست مثل فیلمها»، «از زیر برقع آبی»، «فوبیا»، «کلاغپر»، «پایان خدمت»، «بنبست»، «خدای هزاردلاری»، «خرابشده»، «سورتو» و «فوری، فروشی» شانزده داستان این کتاب را تشکیل میدهند.
داستانهای مجموعهداستان «ناشناس» به مسائل اجتماعی گریبانگیر ایران در سالهای اخیر نگاهی انتقادی و البته غیرکلیشهای دارند. از رخدادهایی نظیر آتشسوزی پلاسکو و … تا شکلگیری یک اجتماع مجازی در اینستاگرام و نیز مسائل بغرنج اجتماعی نظیر فقر و مهاجرت، بیماری همهگیر و …
پژند سلیمانی بیآنکه تحتتاثیر الگوهای کهنهشدهی داستانهای واقعگرای اجتماعی باشد، توانسته است اجتماع دوران خود را با همهی ضعفها و قوتهایش در مجموعهداستانش روایت کند. روایتهایی رنگارنگ که با تلاقی مسائل اجتماعی با یکدیگر و پایانبندیهای دور از انتظار و غافلگیرکننده میانجامند.
دربارهی نویسنده:
پژند سلیمانی متولد 1360 است. او در مقطع کارشناسی دو مدرک معماری و ادبیات و زبان انگلیسی دارد و در مقطع کارشناسی ارشد زبانشناسی خوانده است. از او چند مجموعه شعر، داستان و نمایشنامه منتشر شده است. بسیار به هنر تئاتر علاقهمند است و در تعدادی نمایش به عنوان بازیگر حضور داشته و تجربهی کارگردانی نیز دارد. همچنین فصلنامهی تخصصی تئاتر و سینما با عنوان “پیام چارسو” با صاحب امتیازی، سردبیری و مدیرمسئولی سلیمانی منتشر میشود.
برشهایی از ناشناس:
- . زمان در نظر هرکس یک جور میگذرد، نه بر اساس حرکت عقربهها، گاهی تند و گاهی به عقب و گاهی هرجایی که بخواهی.
-
آمدهای بیخیال همهچیز شوی. آمدهای موهات را قرمز آتشی کنی. همانطور که همیشه دوست داشتی و محمد دوست نداشت. میگفت دلش آشوب میشود. انگار بخواهند خبر بدی بهش بدهند. میگفت رنگ قرمز فقط به درد ماشین میخورد. اما تو دوست داشتی شبیه کس دیگری باشی، کسی که امروز مجبور نبوده برود محمد را برساند و بعد برود دم آزمایشگاه، یک آدم دیگر، یک زن دیگر؛ لااقل امروز، لااقل حالا.
اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “ناشناس” لغو پاسخ
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.