خواندن مجموعه داستان کوتاه «افتاده بودیم در گردنه حیران» صحبتهای حسین لعلبذری را درباره صبر و تلاشش در خلق زبانی درخور و نثری داستانی و قصهگو بهخوبی تأیید میکند
فاطمه خلخالی استاد: میگوید کمتر پیش میآید که بعد از نوشتن داستان و تمامکردنش، برگردد و بازنویسی جدی روی کارش انجام دهد؛ چراکه حین نوشتن داستان، تمام ویرایشها را انجام میدهد. روی کلمه به کلمه مکث و صبر میکند. گاهی وقتها شده است که نوشتن یک خط، یک روز کامل وقتش را میگیرد. برایش مهم است عبارت تکراری به کار نبرد و بهترین کلمات، جملهها و گفتوگوهایی را بهکار بگیرد که مطابق با فضای داستانش باشد. خواندن مجموعه داستان کوتاه «افتاده بودیم در گردنه حیران» صحبتهای حسین لعلبذری را درباره صبر و تلاشش در خلق زبانی درخور و نثری داستانی و قصهگو بهخوبی تأیید میکند. گرچه نخستین اثر این داستاننویس، بهار امسال از سوی نشر نیماژ، قدم به بازار کتاب گذاشت، اما درحقیقت حاصل دو دهه تلاش او در عرصه داستاننویسی است؛ تلاشهایی که سبب شد پیش از انتشار کتاب، عنوانهایی را در جشنوارههای مختلف دوره دوسالانه نارنج، جایزه ادبی یوسف، جایزه متیل، جشنواره کبوتر حرم و جایزه ادبی حیات برای نویسندهاش به ارمغان بیاورد. یکی از مهمترین ویژگیهای این مجموعه موفق که دوازده اثر را دربرمیگیرد، متنوعبودن درونمایه داستانها و تسلط نویسنده در استفاده از سازههای داستانی است. با حسین لعلبذری درباره این مجموعه گفتوگو کردیم
از مجموع ١٢داستان کتابتان، در ٩داستان از راوی اول شخص استفاده کردهاید. آیا این به خاطر تسلط شما در استفاده از این زاویهدید است یا درونمایه داستان این روای را طلب میکرد؟
وقتی قرار است داستان بنویسم به این فکر نمیکنم که کدام زاویهدید را به کار بگیرم، خود حس داستانی به من میگوید چهکار باید بکنم. البته تابهحال پیش آمده است که در بازنویسی، زاویهدید را تغییر دادهام، مثلا داستان سطرهایی از منقار پرندهای گنک در ابتدا با راوی سوم شخص نوشته شده بود و بعد دیدم که با زاویهدید اول شخص، داستان بهتری شکل میگیرد؛ اما عموما این انتخاب، ناخودآگاه رقم میخورد و خود داستانها زاویهدیدشان را برمیگزینند
در مجموعههایی که تعداد بیشتر داستانها با زاویهدید اول شخص نوشته میشود، معمولا با مشکل یکدستی نثر و زبان و لحن در تمام اثر روبهرو میشویم که مخاطب را دلزده میکند. اما مجموعه داستان حسین لعلبذری، از این خطر به دور مانده است و راویهای اول شخص، زبان و نثر و حتی گویش متفاوتی در داستانها دارند. آیا زمان نوشتن، به این تنوع دقت داشتید؟
بله، این تنوع برایم خیلی مهم بود. درواقع زمانی را که من پیش از نوشتن داستان و در مرحله اندیشیدن به اثر، صرف میکنم، از مرحله نوشتن بیشتر است. یعنی سعی میکنم قبل از نگارش، راویای انتخاب کنم که مخاطب را درگیر کند. به سمت گفتن حدیثنفس و خاطرهگویی نرود و تلاش میکنم شخصیتهای متفاوتی را خلق کنم که لحن و نگاه متفاوتی در مقایسه با دیگر داستانهایم داشتهباشند تا مخاطب خسته نشود
شما بهعنوان نویسندهای که توانسته مجموعه داستانِ موفقی را خلق کند، بعد از انتخاب راوی و شخصیتپردازی آن، به چه عنصر و مؤلفه داستانی دیگری، در شروع خلق اثر توجه بیشتری نشان دادهاید؟
تمام عناصر داستان مهم هستند و کارکرد خودشان را دارند، اما برای خود من شخصیتپردازی و فضاسازی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است؛ بهویژه در داستانهایی که از نظر زمانی، تازهتر نوشته شدهاند. دوست داشتم ببینم شخصیتهایم در فضاها و موقعیتهایی که گرفتارش میشوند، چه واکنشی از خود نشان میدهند؟ شما میبینید که جغرافیای برخی داستانهایم در آذربایجان است و فضا و اتمسفر خاصی دارد که جدا از داستانهای معمول است
علاوهبر خلق جغرافیای متفاوتی که حرفش را زدید، در برخی داستانها مثل افتاده بودیم در گردنه حیران، در ذکر حکایت احتضار شیخ عبدالواحد اسطیرآبادی و نگهبان سوبَر، ماجرا بر مرز واقعیت و خیال شکل میگیرد و بهنوعی وارد فضای رئالیسم جادویی میشویم، این فراواقعیت داستانی برای شما چه جایگاهی دارد؟
من خودم داستانهای منطبق بر واقعیت محض را چندان نمیپسندم. درواقع کار داستاننویس، دخل و تصرف در واقعیت است؛ وگرنه چه تفاوتی با وقایعنگار دارد. خیلی از افراد میتوانند وقایعنگاری کنند اما نمیتوانند داستان بنویسند. من خیلی دوست دارم در داستانهایم از مرزهای واقعیت عبور کنم و شخصیتهایم را در این فضاهای غیرواقعی قراربدهم. این کنارزدن مرزهای واقعی درون همه ما هست. هر یک از ما در همین عالم واقع و در خلوت خودمان خیالپردازی میکنیم و گاه وقایع را طوری در ذهنمان تغییر میدهیم که در دنیای واقعی اصلا امکان تحقق آنها وجود ندارد
در ساختن واقعیت داستانی، چقدر از زندگی و تجربیات خودتان استفاده کردهاید؟ کسانی که به شما نزدیکتر و آشناتر هستند، در برخی داستانها با بخشهایی از زندگی واقعی شما روبهرو میشوند
من خیلی به شخصیتهای اطرافم وابسته هستم و این آدمها برایم از اهمیت زیادی برخوردارند. وارد کردن این افراد در داستانهایم، بهنوعی ادای دین به آنهاست. مثلا در داستانهایی که در فضای آذربایجان اتفاق میافتد، شخصیتها از اطرافیانم الهام گرفتهاند، گرچه با واقعیت خیلی تفاوت دارند و نخواستهام عینا آنها را در داستان وارد کنم. تجربهها همیشه به کمک داستاننویس میآیند و اگر از آنها استفاده نکنیم دستمان خالی میماند. تخیل و واقعیت در داستان همیشه با هم درمیآمیزند
تکنیکهایی که شما در خلق داستانها استفاده کردهاید، با محتوا عجین شده است، مثلا در داستان اندوهی دور گردن که دو راوی داستان را روایت میکنند، یکی از روایتها درحقیقت نوشتههایی است که به دست راوی دیگر افتاده است. نظرشما درباره چگونگی بهکارگیری تکنیک در نوشتن داستان چیست؟
در هنگام نوشتن داستان حواسم هست کاری نکنم که این تکنیکها توی ذوق بزند و آنها را در چشم مخاطب فرونکنم که اینکار را بلدم. درواقع همیشه سعیم این بوده است که بازیهای فرمی و تکنیکی بین مخاطب و داستان، فاصله ایجاد نکند. وقتی شما سالها داستان میخوانی و مینویسی، دیگر پیش از نوشتن داستان به تکنیکهای داستانی فکر نمیکنی، بلکه ناخودآگاه عناصر داستانی را بهکار میگیری
منبع: شهرآرا آنلاین، رسانه مردم مشهد