منتقد: سرکار خانم تیغ ساز
هنگامی که به خواندن صداها مشغول بودم؛ و رسیده بودم به اواسط داستان، دوستی در مورد کتاب سوالاتی از من پرسید و یکی از سوالاتش این بود: _کتاب در چه ژانری نوشته شده؟ سوال پاسخ بسیار ساده ای داشت: علمی-تخیلی
اما این فکر که آیا کلمه ی علمی – تخیلی در مورد صداها می تونه تمام واقعیت اون رو منعکس کنه یا نه منو به تردید انداخت . برای پیدا کردن جواب این سوال یک بار دیگه کتاب رو خوندم و در مورد ارسولا لگوین تحقیق کردم.بین اون ها به مصاحبه ای برخوردم که در اون ارسولا لگوین گفته بود: «مشکل من از جایی شروع می شود که کسی من را فقط یک نویسنده ی علمی – تخیلی بداند. من یک نویسنده و یک شاعرم.من را توی هیچ سوراخی هل ندهید چون تویش جا نمی شوم.چون من همه جا هستم. شاخک هایم از این سو به هرسو کشیده می شود.»
اگر علم رو به معنای علوم تجربی محدود کنیم با قاطعیت می تونیم بگیم این اثر حتی اندکی هم علمی تخیلی نیست.اما ارسولا لگوین از علوم انسانی و بالاخص از علوم اجتماعی نظیر انسان شناسی-جامعه شناسی و علومی از این قبیل برای نوشتن آثارش بهره برده. اما علم رو با هر معنایی که در نظر بگیریم ارسولا لگوین -که به قول خودش یک نویسنده و یک شاعره و دوست نداره تنها نویسنده ای علمی تخیلی محسوب بشه- به قدری از قدرت داستان آگاهی داره که از این ژانر برای بازتاب اجتماع استفاده می کنه .و شاید بهترین راه برای بیان واقعیت های جامعه استفاده از همین ژانر علمی تخیلی باشه. و مگر رسالت ادبیات گمانه زن چیزی جز اینه؟ جز این که با تکه تکه کردن جامعه و ریختن تکه های اون در قالب داستانی علمی تخیلی مارو به ماجراجویی در هزارتوی داستان ببره و امیدوار باشه که جامعه رو با تمام واقیاتش درک کردیم
ارسولا لگوین در صداها با بازتاب جامعه در داستانی با ژانر علمی – تخیلی و حتی گاهی وارونه کردن اتفاقات در داستانی که مثل اکثر رمان ها سرتاسر ساخته ی ذهن نویسنده است اما آنقدر جذاب و گیراست که مارو با خودش همراه می کنه، شاید از ما انتظار داره بعد از داستان به خودمون فکر کنیم . و به جامعه ی خودمون . فکر کنیم بعد از خوندن این کتاب چه تغییری کردیم؟تا به همون میزان جامعه و اطراف خودمونو تغییر بدیم. مفاهیم عمیقی نظیر آزادی-حقوق زنان-مطالعه-نیاز جامعه به آگاهی-تعامل و اتحاد که به خوبی در صداها بیان شده.همه و همه از ضروریات حرکت در مسیریه که یک جامعه در رسیدن به آرمانشهر باید طی کنه
ارسولا لگوین یک نویسنده ی فمنیسته با طرز فکری استوار بر آرمان شهر. و چنین طرز فکری نیازمند ذهنی آگاه از شرایط اجتماع و شرایطی که تحت تاثیر اون گونه ی جدید از اجتماع به وجود میاد هست که این ذهنیت نویسنده رو به خوبی در صداها میتونیم ببینیم. برای حرکت به سمت یک آرمانشهر سه زمینه ی اصلی برای تغییر لازمه : فردیت-روابط خصوصی و ساختار اجتماع. برای مثال این سه زمینه ی اصلی رو توی :بریده هایی از کتاب بخونید
(-لباس های زنانه ام را پوشیدم، موهایم را به جای اینکه مانند بچه ها یا مرد ها باز بگذارم،بالای سرم جمع کردم،با این حالت مِمر بودم یک دختر نه مم یک اسب دار یا هر کسی به شکل پسر.میخواستم لباس های خودم را بپوشم چون باید خودم می بودم.شاید مجبور بودم خودم را کمی توی خطر بیاندازم،تا با آن ها احساس همراهی کنم.) (_او با چنان لطافتی اسم مرا برد که تقریبا مرا ترساند.اما صورتش جمع شده بود،درست مانند وقت هایی که درد داشت.به سختی حرف می زد. گفت:«ممر ن برای تو کم گذاشتم.»
آمدم اعتراض کنم،آمدم بهش بگم که تمام گنجینه های پر ارزش زندگی،عشق،وفاداری،آموزش را به من داده اما او،هر چند هنوز آن گرفتگی در چهره اش بود اما،با ملایمت نگذاشت حرفی بزنم. گفت:«تو مایه ی آرامش من بودی،تسلی بخش عزیز من؛و من فقط به دنبال آرامش بودم. به امید بی توجه بودم.من دینم رو به کسانی که به من زندگی بخشیدن نپرداختم.من به تو خواندن رو آموختم اما هرگز این بستر رو مهیا نکردم که بدونی این جا…چیزی بیشتر از خواندن داستان شعر وجود داره.من به تو چیزهایی که آسان بود رو یاد دادم.به خودم می گفتم اون فقط یه بچه س،چرا باید باری روی دوشش بگذارم…؟») (-گفت:همانطور که شما گفتین،اورک،اونا برتری دارن.با داشتن یک خدا،یک شاه و یک باور استوارتر و مصمم تر عمل میکنن و قوی ترن.با این حال یک رو میشه تقسیم کرد.قدرت ما در استفاده کردن از کثرته این زمین مقدس ماست.ما در اینجا همراه با خدایان و روح گذشتگانمون زندگی می کنیم،در بین آن ها و آن ها در بین ما .ما با آن ها دوام می آوریم.ما زخم خوردیم.ناتوان شدیم.اسیر شدیم. اما فقط اگه خرد و آگاهی ما رو از بین ببرن ما رو از بین بردن.)
امیدوارم صداها رو بخونید و ازش لذت ببرید.