۱۶۰,۰۰۰ تومان
شابک | 9786003677692 |
موضوع اصلی | ادبیات نمایشی |
موضوع فرعی | نمایشنامه خارچی |
نویسنده | هاینریش فون کلایست |
مترجم | محمد اوحدی حائری |
سال انتشار | 1401 |
نوبت چاپ | 1 |
قطع کتاب | رقعی |
جلد کتاب | شومیز |
تعداد صفحه | 228 |
شاهزادهی هامبورگ
ترجمهی محمد اوحدی حائری
«شاهزادهی هامبورگ» آخرین و از نظر برخی از اهل فن، مهمترین و تکنیکیترین نمایشنامهی اوست که با فرمی نظرگیر و با ابتکارات زبانی، پیچیدگیهای سیاسی و نافرمانی مدنی در راه پیروزی یک ملت را با به چالش کشیدن مفاهیم قراردادی سیاسی، نظامی، قضایی و اخلاقی اعم از اخلاق در ساحت عمومی و خصوصی به نمایش میگذارد. چیستی عدالت در بافت قدرت حاکمان یکی از مفاهیم محوری در تمامی آثار کلایست است که آخرین اثر او نیز از آن مستثنی نیست.
هاینریش فون کلایست به دنیا آمد. زندگی کرد و مرد! مشهورترین نمایشنامهی این نویسندهی قالبگریز و قالبستیز، با نام «شاهزادهی هامبورگ» به سال ۱۸۲۱ و حدود ده سال پس از خودکشی کلایست منتشر شد و از آن زمان به یکی از مهمترین متون ادبی در تاریخ هنرهای نمایشی و ادبیات تبدیل شد که الهامبخش خلق رسالهها و آثار متعدد هنری دیگر شده است. فارغ از زندگی پر فراز و نشیب او، نزاع بیپایانش با ناپلئون، اختلافش با هگل و برخوردهای چالشبرانگیزش با گوته و سایر بزرگان ادب و اندیشه در قرن هجدهم میلادی، کلایست در حیات کوتاه خود، هشت نمایشنامه نوشت.
دربارهی نویسنده:
برنت هاینریش ویلهلم فون کلایست (زاده ۱۸ اکتبر ۱۷۷۷ درگذشته ۲۱ نوامبر ۱۸۱۱) یک شاعر، نمایشنامهنویس، رماننویس اهل آلمان بود.
در خانوادهای نظامی-پروسی، در شهر فرانکفورت بر ساحل رود اُدِر به دنیا آمد. او در سال ۱۷۸۸، پس از مرگ پدرش، به برلین رفت و آنجا در یک دبیرستان فرانسوی به تحصیل ادامه داد. شانزده ساله بود که به استخدام هنگ شهر پُتسدام درآمد و بر ضد جمهوری نوپای فرانسه شرکت کرد. در ۱۷۹۹ از خدمت ارتش که در چشمش منفور بود، استعفا داد و در شهر زادگاه خود به تحصیل در رشتهٔ فلسفه، فیزیک و ریاضیات پرداخت. او سال ۱۸۰۳ به شهر وایمار رفت و در این کانون ادبی روزگار خود با ویلند و گوته آشنا شد.
برشهایی از «شاهزادهی هامبورگ»:
با آن موهای بور و چشمانی آبی، حتی فرصت نکرد که بهصراحت عذرخواهی کند و بگوید: «التماس میکنم»
بخشش از فردی سر میزند که دلی به وسعت و پذیرندگی زمبن دارد و شما با این چنین قلبی نباید او را با پا پس بزنید! کافی است به قلب خود مراجعه کنید تا همچون مادری، او را در بر خود گرفته و بگویید:«بیا، غمگین مباش. تو بهاندازهی وفاداریای که به خرج دادی، عزیز من هستی!»
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.