تعمید
تعمید
تعمید

تعمید

۸۰,۰۰۰ تومان

شابک 9786003676596
موضوع اصلی ادبیات
موضوع فرعی مجموعه داستان ایرانی
نویسنده مسعود ریاحی
سال انتشار 1400
نوبت چاپ 2
زبان کتاب فارسی
قطع کتاب رقعی
جلد کتاب شومیز
تعداد صفحه 98

تعمید

نوشته‌ی مسعود ریاحی

چرا باید «تعمید» را خواند؟ چون روایت انسان‌هایی است که هر روز در کوچه و خیابان می‌بینیمشان؛ آن‌هایی که نسل‌اندرنسل در فقر زیسته‌اند و مسعود ریاحی در مقام خبرنگاری به اعلی‌درجه حساس با درآمیختن عنصر تخیل و واقعیت و با چاشنی تمثیل آن‌ها را مقابل چشمانمان جان می‌بخشد و به سِر شدگی جمعی باقی انسان‌ها می‌پردازد و آن را به سخره می‌گیرد.

آنچه نُه داستان «تعمید» را در کنار یکدیگر قرار داده و از آن‌ها یک مجموعه ساخته، طنزی آمیخته با هراس و حُزن است که در تمام داستان‌ها ساخته و پرداخته می‌شود.

آنچه در «تعمید» انتظار شما را می‌کشد:

«تعمید»، «علی‌مردون تفنگتو بردار بریم طهرون»، «آنجا که مروی به ناصرخسرو می‌رسد»، «آنجا که برج‌های آجرپزی‌ است»، «روده‌ی کوچک»، «روده‌ی بزرگ»، «دستگاه گوارش»، «یک‌ روز آقای ناظری در رودخانه غرق شد» و «پخشِ زنده» نُه داستان این کتاب را تشکیل می‌دهند.

عنصر پیوند‌دهنده‌ی نُه داستان «تعمید» حرکت دایره‌واری‌ست از تراژدی به کمدی؛ و یا بالعکس. وضعیت‌های ساخته‌شده در این داستان‌ها با هم‌زمان کردن تا‌هم‌زمانی‌ها، تردیدهایی میان پوزخندزدن، اندوهگین‌شدن، خندیدن و یا ترسیدن شکل می‌دهند و همین مؤلفه‌های آیرونیک موقعیت‌ها که از طرح جلد کتاب آغاز می‌شود و تا پایان، تا آخرین داستان، ادامه می‌یابد، موجب می‌شود در داستانی شغل کسی پرتاب هرروزه‌ی خود از پنجره‌ی خانه‌اش در خیابان باشد و یا در داستانی، مردم شاهد پخش زنده‌ی دزدیدن بزرگ‌ترین برج میدان شهر باشند و برای تماشای دزدها هل‌هله و شادی سر دهند.

درباره‌ی نویسنده:

مسعود ریاحی نویسنده و روزنامه‌نگار است. او فارغ‌التحصیل کارشناسی ارشد روان‌شناسی است و در این زمینه فعالیت‌هایی در مطبوعات و چند پروژه تحقیقاتی روانکاوانه داشته؛ فعالیت در روزنامه‌هایی چون شرق، شهروند، اعتماد، ابتکار و مجلات گوناگونی همچون داستان همشهری، هنر و تجربه، چلچراغ، رودکی، بهروان و… .
او کارگاه‌هایی در زمینه آموزش نویسندگی خلاق و داستان کوتاه و نقد روانکاوانه نیز برگزار می‌کند

برش‌هایی از تعمید:
  • آن عشق روزبه‌روز بیشتر می‌شد. تا آنجا که در انتهای پامنار، هنگامی‌ که آقای منصور سرش را به سر خانم فریبا نزدیک می‌کرد تا بتواند نگاهش را در امتداد انگشتِ سبابه‌اش قرار دهد و تک‌مناره را به خانم فریبا نشان دهد، احساس کرد که هرچه سریع‌تر باید او را ببوسد و مناره‌ی انتهای کوچه اولین شاهد آن لحظه‌ی به‌یادماندنی باشد؛ ولی این‌چنین نکرد…
  • مهدی، کلاً به مدرسه آمده بود تا از همان اول دستانش را به صاف‌ترین شکل از اشکالِ هستی بگیرد و معلم‌ها هرچه بزنند او صاف‌تر شود و عینِ هواپیمایی که دیوارِ صوتی را می‌شکند، او هم زاویه‌ی نود را طوری بشکند که هیچ گونیایی هنوز نتوانسته زاویه‌ی قائم را این‌طور بسازد و حفظش کند.

نقد و بررسی‌ها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “تعمید”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ناحیه کاربری