نقد و معرفی

درباره کتاب آقای چنار با من ازدواج میکنی؟« نوشته میترا معینی»

داستان های معطر

آقــای چنار با من ازدواج میکنی؟« شــامل 9 داســتان کوتاه اســت، که در آنها ما با یک حرکت رو به جلو از سوی نویسنده مواجه هستیم. اگر از منظر زنان داستان نویس به این اثر نگاه کنیم، خواهیم دید که میترا معینی پا را فراتر گذاشته و جنســیت به آن معنا که شامل یک نویسنده زن میشود در آن دیده نمیشود. منظور این است که سنگینی نمیکند. توازن دارد و بیشتر به روح داستان پرداخت شده و اینگونه نیست که مثال بگوییم زنانگی در این کتاب موج میزند. اینجا مساله انسان، واسپردگی و واماندگی هایش در تاریخ معاصر است. از یک منظر داستان ها در اوج مصیبت شخصیتها شروع میشوند و ادامه مییابند. همچنین جدایی نویسنده از شخصیت های داستان ها باعث خلق بستری کاملا ادبی شده برای اجرا و بیان حادثه هایی هولناک و غمناک که البته بدون هیچ اظهارنظری یا بیان جملات و توضیحات بی مــوردی که در ادبیات امروز ما زیاد دیده میشــود، موفق بوده است. این یکی از مهمترین خصیصه های مهم این کتاب کوچک است که البته در عرض، بسیار در حرکت است و پهنا مییابد.نویسنده در این کتاب دست به عریان سازی گسترده ای میزند، بدون آنکه شلوغش کند یا اطناب به خرج دهد و همین است که با نشان دادن همه چیزهای مهمی که به خلق روایتش کمک کند، قصه را تعریف میکند.
در نگاه اول شاید مخاطب احساس کند که داستان ها فاقد حادثه الزم باشند، اما برعکس، این نوع انتخاب روایت هوشمندانه نویسنده است که حادثه را پنهان نگاه میدارد، اما فشــارش را بر پیکر داستان حفظ میکند. مثل جنگیدن با دشمنی که نه میشناسیمش و نه از حضور گاه و بیگاهش آگاهیم. بنابراین میتوان گفت داستان های معینی داستان های حادثه محور نیستند، بلکه او داستان فضا خلق کرده است. به بیانی دیگر اگر مــا یک زندگی یا یک دوره تاریخی، در اینجا تاریخ معاصر خود را، یک حادثه در نظر آوریم، به این معنا که بســیاری از کاستی ها، غم ها، ناله ها و سرخوردگی ها را حاصل جمع مجموعه ای از شکستها و کاهلی های یک ملت در طول مثال صدسال در نظر بگیریم و این روند زمانی را به عنوان حادثــه اصلی در نظــر آوریم، آنگاه دیگر نیــازی به خلق حادثه محوری برای داســتان نداریم و تنها با خلق هوشمندانه فضای داستانی که همراه با وهم، راز، عریانی، عناصر نوســتالژیک، اصوات، ترانه و اشعار و البته در این کتاب عنصر غالب آن، گیاهان معطر و گلها و درختان و طبیعت، طبیعت بی پرده و گاهی لخت وعور و رو به خاموشی و نابودی، خودبه خود مخاطــب را همراه خود کرده ایــم. اما در این کتاب عنصر غالب طبیعت است و عطری که از طبیعت برمیخیزد. در جای جای کتاب شخصیتها با گیاهان درگیرند و به نوعی طبیعت پناهگاهی برای درمان آلام آنهاست؛ طبیعتی که البته خاموش است ولی از راه عطر و شکل و طعم خود با تو به سخن درمی آید و مرهمی بر زخمت مینهد
برای نمونه در داستان «خرف خانه» ما با روایتی هولناک از روزهای پایانی پیرمردی روبه روییم که از محل زندگی اش تا جای ممکن دور میشود تا به شکل اجداد سرزمینش در اشکفتی «خرف خانه» در تنهایی مطلق تن به مرگ بسپارد؛ یعنی آخرین توش وتوانش را نه برای زنده ماندن و خلق امید یا لذتی برای بقا، بلکه برای مرگی خاموش و تنها و غمناک به کار میگیرد. این تراژدی ای هولناک و بس تکان دهنده است. ذهن و زبان پیرمرد در برابر طبیعت و صدالبته با چاشنی تاریخ، البته که تاریخ شکست، این دو فرایند، در رابطه ای برابر قرار میگیرند، به گونه ای که هیچ یک بر دیگری مقدم نیست، نه پیرمرد بر طبیعت و نه برعکسش. بلکه ایده اصلی، متمرکز بر زوالی دهشتناک است؛ فراموشی ای جمعی همراه با کج سلیقگی ای که باعث میشود اینگونه پیرمرد، بهترین راه نجات خود را در انتخاب مرگی تنها و آن هم به شیوهای نمادین و برگرفته از اجداد باستانی اش برگزیند. اما بدتر از همه اینهــا اجرای این نمایش اســطورهای برای هیچکس است و تنها ناظر او طبیعت است
دشت و مرغزاری خاموش، که غم درغم متبلور میشود. در برخــورد با طبیعت و یگانگی با آن میشــود به داســتان دیگری همچون «آقای چنار با مــن ازدواج میکنی؟» اشاره کرد. در این داستان زنی تنها و میانسال، غم و اســرار و خواســته دل را بــا درخت چنار تناور روبه روی خانه اش بیان میکند. عاشــق درخت چنار شــده و به او ابراز عشق میکند و حتی میخواهد که با آن ازدواج کند. این داستانی تکان دهنده از تنهایی است. اینکه از فقدان عشق انسانی، یا شاید شرافت مردانه، مسئولیت و تعهدی که در یک عشق انتظار میرود، دست از همنوع خود بشویی و برای ارضای نیاز عاشقانه و عاطفی ات به یک درخت پناه ببری؛ مرثیه ای برای نبود احساسات ژرف در جامعه مدرن و البته وفور ادراکات انتزاعی که زاییده همان فقدان عاطفی است. پناه بردن به بدیل اصالت است. دست تمنا به سوی بدیلی از صداقت، فداکاری و تحمل و سودمندی است که به نوع انسان اضافه میکند و این دقیقا همان چیزی اســت که به آن دگرگونی اصالت روح انســان در زمانه مدرن میگویند.در مجموع این کتاب، اثری است که غم، تنهایی و انشقاق را چنان با عطر گیاهان معطر میکند که از شیوه خلق اندوهش دچار ملال نمیشویم. داستانها، همگی مشاهده گرانی مشتاق هستند که توانسته اند طبیعت ســخاوتمند را وادار کنند که مسئولیت افراد و جامعه را بر دوش بکشــد، هرچند که تنهایی شان مطلق است، اما هنوز طبیعت زخم خورده آغوشش برای پناه دادن به او باز است

منتقد: احمد حسن زاده
منبع: روزنامه آرمان امروز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *